آرتینآرتین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

♪♫ عاشقانه های من برای دردانه ام ♫♪

...

1390/4/18 16:41
نویسنده : مامان ملی
333 بازدید
اشتراک گذاری

 

   پنج شنبه صبح رفتیم کوه رسیدیم بالا پسرک از کول بابایی اومده پایین میگه :خیلی خسته شدم

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com صورتک های خندان

بعدازظهرش پسرک رو گذاشتیم خونه مامان بزرگش (مامان بابا ارش) .به خودمون یه انتراک دادیم بعد

مدتهاو با دوستان رفتیم سینما (چیزی حدود بعد از 3 سال ). از اونجاییکه خنده خونمون به شدت پایین

اومده بودرفتیم فیلم ورود اقایان ممنوع . کلی خندیدیم  .فیلم خوبی بود که به شعور مخاطب توهین نمی

کرد پیشنهاد می کنم برید ببنید . بعد فیلم هم رفتیم شام بخوریم ارتین نبود به من نمی چسبید انگار

همش یه چیزی کم داشتم جاش خیلی خیلی خالی بود برای من .می دونم این وابستگی زیاد جالب

نیست اما تفریح دو نفره بدون ارتین چندان برام دلچسب نبود بعد شام فقط عجله داشتم که زودتر

برگردم و جوجه رو بغل کنم و ببوسمش .انگار سالها بود که ازش دور بودم .

جمعه صبح هم از گرمای وحشتناک تهران فرار کردیم و رفتیم دریاچه تار .هوا عالی بود و منظره ها فوق

العاده .تو موزیکامون یه البوم از سینا حجازی  بود که من تا حالا نشنیده بودم  قشنگ بود چسبید

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com صورتک های خندان

 به ارتین که خیلی خوش گذشت تو رودخونه که حسابی اب بازی کرد با اون اب سرد . کلی بدو بدو و

خاک بازی هم بهش اضافه کنید . غروب هم تو اون باد سرد کنار دریاچه لخت بود و زیربار لباس  گرم و پتو

نرفت  تا جاییکه خودش اومد گفت سیده (سرده) اما باز از رو نرفت و لباس نپوشید .  فکر کردم حتما

مریض  میشه و سرما میخوره  اما شکر خدا مریض نشد . شب ساعت ١ رسیدیم خونه ارتین بیهوش بود

تاساعت ١٠ صبح فرداش.

پسرک این طبیعت گردیها رو خیلی دوست داره . یعنی من و بابا ارش داریم سعی می کنیم تا پسرک با

طبیعت دوست باشه.    

 تو این مدت همش میگفت بریم بالای کوه حالا دریاچه هم اضافه شده .و حالا همش میگه بریم دریاچه بالای کوه .

اینم عکس ارتین بالای دریاچه

دریاچه تار

 

عنوان نوشت: عنوانم نمی اومد بخاطر همین نقطه گذاشتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)